داستان با شخصیت شما قسمت10
عفه و النا و الکس و سالواتوئر که با استفاده از دریچه تونستند از سیاره ی تیزی رکسو بروند و به سرزمین خودشون بیان. ولی با منظره ای عجیب روبرو شدند همه جا آتیش میکشید و تپه سبز تبدیل شده بود به تپه آتش و همه داشتند فرار میکردند. استرایک رو دیدن که داشت با روبات ها میجنگید . رفتن که کمکش کنن. همشون داشتند با روبات ها میجنگیدند در حین جنگ عفه به استرایک گفت:چی شده؟ دوستام کجان؟ استرایک حین جنگ:اونا رو فرمانده های اسکروج دستگیر کردند و بردنش. اینا روبات های اسکروج هستن! به سرزمین موبیس حمله کردن! عفه سخت نگران شد و صدای هواپیما رو شنید و دید که تیلزه و همراهش ناکلزه روبات ها که خیلی زیاد بودن اونا چاره ای جز فرار نداشتند ! استرایک اژدهاشو صدا کرد و بهش گفت که نزاره بهشون نزدیک بشن . همه سوار هواپیمای تیلز شدن و فرار کردن و روبات های پرنده اسکروج دنبالشون میکرد ولی اژدها اون ها رو بلعید تا دیگه به هواپیمای تیلز آسیب نرسن. تیلز با هواپیماش دیگران رو به غاری بزرگ برد و اونجا فرود آمدن. همه از تیلز تشکر کردن. عفه از تیلز پرسید:سونیک کجاس؟ تیلز نمی خواست بگه ولی ناکلز تحمل نکرد که نگه ولی گفت: سونیک الان تبدیل شده به شیطان و الان داره دستورات اسکروج رو اطاعت میکنه و خیلی از دوستانومونو دستگیر کرده. استرایک:کیارو؟ تیلز:ایمی –روژ-کریم-بیگ-تیم کیاتیکس-بلیز... و الان من و ناکلز و شدو و سیلور موندیم! سالواتوئر:شدو و سیلور کجا هستن؟ ناکلز:اونا رفتن ماداگاسکار تا به پایگاه اسکروج حمله کنن و .... النا:پس شما چرا اینجایید؟ ناکلز باز گفت: میخواستیم از شما کمک بگیریم تا دوستانومونو از اسکروج نجات بدیم و حتی دوست های شما رو هم! یه دلیل دیگه اینه که سونیک اینجاست و داره همه جا رو نابود میکنه ! دیوونه شده! عفه:آخه برای چی؟ ناکلز:نمی دونیم والله که اسکروج بهش چیکار کرده.... تیلز گفت: به ما کمک می کنید ؟ عفه:البته چرا که نه!!! حالا این سونیک دیوونه رو یه کاری کنیم بعد به پایگاه حمله می کنیم... اونا 7 نفری رفتن که سونیک رو پیدا کنن همه جا رو گشتن ولی از سونیک خبری نبود تا اینکه تیلز اونو پیدا میکنه. سونیک که چشماشو بسته بود و صدای تیلز رو شنید گفت: خوبه! اومدید که با من بازی کنید؟ عالیه ! بیایید ببینم کدومتون از من سریع تره! تیلز به دوستاش خبر داد و همه اومدن دور و برش سونیک چشماشو باز کرد و دور و برش رو نیگاه کرد و دید اسیر شده. سونیک خنده شیطانی زد و شروع به غیب زدن کرد. سالواتوئر:لعنتی کجا رفت؟ پشتشو نیگاه کرد و سونیک رو دید و از شدت ترسید و فریاد کشید. سونیک هم خیلی خندید و گفت که باید هر کدومتون یکی یکی با من بجنگید! عفه: اگر اینجوری باشه من اول باهات میجنگم! عفه خودشو در جای خشک بیابان دید و دوستاش غیب زده بودن. سونیک گفت:ما رفتیم به بیابان ربع الخانی و اینجا با هم میجنگیم و بعدش تو رو میکشم. سونیک باز غیبش زد. شب بود. عفه نگران شده بود و سونیک ناگهانی دور و برش سبز می شد عفه که خیلی حوصلش سر رفت با الماس جادویی زرد قدرت گرفت و سرعتش از سونیک بیشتر شد و بهش یه مشت محکم زد سونیک به زمین افتاد و گفت 1 بر صفر به نفع شما حالا می بینید چه بلاهایی به سرتون میارم ها ها ها ها! عفه رفت جای خودش ولی باز دوستاش نبود. نوبت استرایک بود استرایک هم خودشو در جنگل آمازون دید و همه جا پر از درخت بود استرایک هم تعجب کرده بود که سونیک کجاس. رفت تا بگردتش ولی ازش خبری نبود تا اینکه سونیک اونو ناگهانی پیدا کرد. استرایک به زمین افتاد و شمشیر کریستالی رو در آورد و دید که همه جا سونیک رو نشون میده ازش هزار تا هستش اون با شمشیرش همه جا رو میزد ولی فایده نداشت و به فکری افتاد و با دستاش همه جا رو آتیش گرفت و دید یه سونیکی داره از آتش فرار میکنه اونو دید و با شمشیرش ضربه زد به سونیک. سونیک گفت:2 بر صفر نهههههههههههههههههه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! استرایک پوزخند زد و رفت پیش عفه. نوبت سالواتوئر بود . سالواتوئر خودشو داخل برج کج پیزا پیدا کرد و سونیک رو در بالا دید . اون با الماس جادویی قدرت گرفت و رفت تا شکستش بده ولی سونیک غیبش زد و سالواتوئر عصبانی شد و به آتشین تبدیل شد. همه جا رو با خشم آتیش زد ولی از سونیک خبری نبود تا اینکه سونیک ناگهانی میاد بالای سرش و با لگد میزنه بهش و شکستش میده. سونیک میگه:2 بر 1 به نفع شما! ها ها ها!!!!!!!!!!! نوبت الکس بود . الکس خودشو تو قطب جنوب پیدا میکنه و خیلی سردش میشد . سونیک رو از دور دید که داره بهش میخنده اون با شمشیرش رفت تا حسابشو برسه ولی غیبش زد. نا امید نشد و چون او نترس بود با شمشیرش همه جا رو میگشت. سونیک رو پشتش دید و با چاقو هاش پرتاب کرد به شکمش. سونیک:چرا تو نترسیدی ؟ آخخخخخخخخ....... الکس: همممم . من مثل دخترای دیگه نیستم آقا پسر! بعدش الکس خود به خود رفت پیش عفه و استرایک. نوبت النا شده بود. النا خیلی قدرتمند بود ولی از سونیک میترسید و خیلی میلرزید. خودشو در اهرام مصر پیدا میکنه . سونیک با خنده هاش اونو میترسوند. النا امیدش رو از دست نداد . سونیک باهاش میجنگید و هی گولش میداد. النا صبرش تمام شده بود و با لگد بسیار سرعت و قوی سونیک رو زد و با پرتاب یخ به شکمش اونو شکست داد. سونیک به سختی گفت: 4 بر 1 به نفع شما! نههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! نوبت ناکلز شده بود ناکلز که اونو میگشت یه دفعه سونیک جلویش سبز شد و به آسونی با پنجه هایی که در دستاش به وجود آمده بود زد به شکم ناکلز. 4 بر 2 شده بود. نوبت تیلز بود. تیلز که خودشو همان تپه ی آتشین دید و قتی سونیک رو دید که بهش نزدیک میشه فرار کرد ولی تیلز رو با سرعت گرفت و اونو هم با پنجه هاش زدش. 4 بر 3 شده بود. هر چهار نفر که برنده شده بودن خود به خود رفتن به چین! اونجا سونیک رو دیدن و عفه به سونیک گفت: سالواتوئر و ناکلز و تیلز رو چیکار کردی؟ هان؟ سونیک:اونا رو فرستادم به کهکشانی که 1 ماه دیگه نابود میشه! ها ها ها ها!! اونا دیگه اونجا حبس شدن و دیگه بر نمیگردن! ها ها ها ها! عفه: بی معرفت!!! چون باهاش صمیمی نبود از چشماش اشک نریخت. ولی عفه چون بالاخره دوستش بود با عصبانیت به سه نفر گفت که الماس ها رو در بیارن و قدرت هاشون بیشتر بشه و تبدیل بهSuper Turbo بشن. اونا دست به دست هم دادن و به Super Turbo تبدیل شدن! سونیک با استفاده از دو الماس جادویی که یکیش رو از سالواتوئر گیر آورده بود رو استفاده کرد و اونم قدرت گرفت و............
داستان رو عجولکی گذاشتم و ممکنه که غلط املایی زیادی داشته باشه پس خجالت نکشید بگید! ولی همراش یه تشکری هم بدید چون خیلی زیاد نوشتم! سعی کردم قسمت قبلی رو جبران کنم...
راستش شخصیت های خیالی که النا بیوگرافیهاشونو به من داد رو شاید در قسمت بعدی اونا رو بزارم نگران نباشید!
ادامه داستان رو بعد از امتحانات خرداد ماه نوبت دوم میزارم! (17 یا 18 خرداد شایدم....)
ولی به شرط اینکه بازدید این قسمت بیشتر از 5 نفر باشه و نظرات بالای 10 باشه.
به امید دیدار دوستان عزیز......